ای دل! ببین بهر فرج کاری نکردی

سربار او بودی و سرداری نکردی


ای نفس! بدخوردی زمین و صاحبت را

در اوج تنهایی هواداری نکردی


بغضت فرو خوردی نریزد اشک چشمت

اشکت به سینه حبس شد، جاری نکردی


مشغول دنیا بودی و در بین بازار

رفتی ولی یوسف خریداری نکردی


یک عمر شاهد بر گناهت بود آقا

از معصیت یک بار خودداری نکردی


دیدی که تنها مانده و یاری ندارد

اما برای غربتش کاری نکردی


گفتی پشیمانم از اعمال قبیحم

میثاق بستی و وفاداری نکردی


هرجمعه دستان دعا برداشتی، حیف

دیدی نیامد، هیچ اصراری نکردی


گفتند روز و شب عزادار حسین است

او را در این ماتم چرا یاری نکردی؟!


گفتند باب خیر، در صحن حسین است

بهر زیارت از چه رو زاری نکردی؟!

فائزه سادات معززی


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها