گرچه میان مُلک رضا رعیتی بدم
اما هنوز خیره سوی عکس گنبدم

هجر حرم صدای مرا در می آورد
با چشم خیس، پاره گریبانِ مشهدم

دیشب شکست بغض من و در تخیلم.
در صحن جامعِ رضوی اش قدم زدم

با چشم خیس جامعه خواندم نفس نفس
رفتم به پایبوسی سلطان قدم قدم

وقتی نسیم، روی سرم دست می کشید
شاید خودش رسید برای خوشامدم

ریزه خورِ رضایم و بیچاره می شوم.
یک دم خدا نکرده اگر که نخواهدم

با ذکر یا امام رضا کیف می کنم
هر صبح و شام بر صلواتش مقیدم

در آرزوی خدمت و سلمانی اش شدن
در انتظار پیچشِ زلفی مجعدم

کفر است اگر که عشق رضا، رافضی منم
دین گرکه مهر و عشق رضا نیست، مرتدم

آقاست آن قدر که می آید سه مرتبه
هر مرتبه به سوی خراسانش آمدم

هربار پشت پنجره فولاد مانده ام
از شهر طوس کرب و بلا گشته مقصدم

یابن الشبیب خوانده ام و سال های سال
از غربت حسین پر از داغ بی حدم
محمد جواد شیرازی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها