گفتی: فقط با من بگو درد دلت را
گفتی: بیا تا حل نمایم مشکلت را

گفتی: گنهکاری؟ بیا در خانه ی من
تا شستشو سازم خودم آب و گلت را

گفتی: بیا ای غافل از روز قیامت
بیدار می سازم وجود غافلت را

گفتی: به هرکس دل سپردی، خوار گشتی
دیگر بده دست اباصالح، دلت را

گفتی: نمی خواهم بدون حب زهرا
یک لحظه حتی روزه ی بی حاصلت را

گفتی: که بخشیدم به حیدر عزتم را
از او گدایی کن شرف را، منزلت را

گفتی: بیا و آمدم، شرمنده هستم.
آلوده آخر دیدی عبد جاهلت را

چیزی ندارم غیر آهی در بساطم
با آه، باید گرم سازم محفلت را

یک بار دیگر کربلا را روزی ام کن
بر من عنایت کن عطای کاملت را

من پیرو طفل امام مجتبایم
بر او ببخش امشب دوباره سائلت را

جانم فدایش، با عمو در قتلگه گفت:
جانم فدای تو، ندارد قابلت را

من که نمردم شمر می آید به سویت
بیچاره سازم دشمنان بزدلت را

عبدللهم، دست و سر و جان می دهم تا.
بیرون کنم از قتلگاهت، قاتلت را

 

محمد جواد شیرازی


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها